جدول جو
جدول جو

معنی درم ریزی - جستجوی لغت در جدول جو

درم ریزی
(دِ رَمْ)
ریختن درم، منعکس ساختن پرتو. پرتو افکنی:
ماه ایشان در آن درم ریزی
خواجه را کرد ماهی انگیزی.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طرح ریزی
تصویر طرح ریزی
نقشه کشی، برنامه ریزی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
پائیز. خریف. خزان. (از ناظم الاطباء). برگ ریز. برگ ریزان. رجوع به برگ ریز و برگ ریزان شود، واژگونی و تغییر. (ناظم الاطباء) : سفعه، برگردیدگی گونه. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
عمل تخم فراوان آوردن، مانند تخم ریزی ماهیان در وقت معین از سال یا تخم ریزی حشرات چون مگس و امثال آن
لغت نامه دهخدا
(طَ)
پی ریزی. رجوع به طرح ریختن شود
لغت نامه دهخدا
(دِ رَمْ)
نثار درم. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
در باغ به نوروز درم ریزانست
بر نارونان لحن دل انگیزانست.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(گَ)
کنایه از زود بیدار شدن و سحرخیزی:
ور سوخته ای ز گرم خیزی
از سوختگان چرا گریزی ؟
نظامی.
رجوع به گرم خیز شود، جلدی. چابکی. تیزتکی:
پری را میگرفت از گرم خیزی
بچشم دیو درمیشد ز تیزی.
نظامی.
رجوع به گرم خیز شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت، واقع در 90000گزی جنوب خاوری مسکون و 15000گزی شمال راه مالرو کروک به سبزواران و دارای 4 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
در ریختن، فصاحت. (ناظم الاطباء) ، اشک ریزی. و رجوع به در ریختن شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
پی ریز. یک ریز. پیوسته. متصل. پشت سرهم. پیاپی. دمادم. دمبدم. دائم. دائماً. (یادداشت مؤلف). و رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از طرح ریزی
تصویر طرح ریزی
نقشه کشی، پی ریزی پی افکنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم خیزی
تصویر گرم خیزی
جلدی چابکی، سحر خیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم ریز
تصویر دم ریز
پیوسته، متصل، دائم
فرهنگ لغت هوشیار
پی ریزی، طراحی، نقشه ریزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد